صبح زود است و بسیاری از دکانها در چهارراهی صدارت کابل هنوز باز نشدهاند، اما کودکان زیادی با چهرههای خاکآلود، دستان ترکخورده و نگاههای خسته، با وسایل کاری در اطراف جاده به چشم میخورند. در کشوری که فقر و بحران انسانی بیداد میکند، کودکی دیگر معنایی ندارد. پس از سقوط نظام جمهوری در افغانستان، این کشور شاهد افزایش بیسابقه شمار کودکان کار بوده است. هزاران کودک در شهرها و جادهها به جای درس و بازی، به ناچار مشغول کارهای شاقه شدهاند؛ کارهایی که نه تنها جسم این کودکان را فرسوده میسازد؛ بلکه آینده آنها را نیز میبلعد.
عبدالواسع، پسر ۹ ساله، یکی از کودکان کارگر در شهر کابل است که روزانه تا ده ساعت در جادهها و چهارراهیهای پایتخت، بوتپاکی میکند. وسایل کارش را در یک کیف کهنه جا داده است؛ کیفی که سنگینتر از سن این کودک به نظر میرسد. وقتی درباره زندگیاش میپرسیم، با صدای بیرمق پاسخ میدهد: «پدرم در یک انفجار جان داد و مادرم مریض است. من باید کار کنم، کسی دیگری نیست که برای ما نان بیاورد.»
واسع روزانه بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ افغانی درآمد دارد؛ پولی که به سختی کفاف نفقه ابتدایی خانوادهاش را میدهد. هرچند او تا صنف چهارم درس خوانده، اما دیگر به مکتب نمیرود. این کودک کارگر میافزاید: «دلم برای معلمام تنگ میشود. از مکتب خوشم میآمد، اما حالا فقط بوتپاکی میکنم. شبها از این کار خسته میشوم، ولی باز هم صبح وقت باید به کارم برایم.»
کافی است برای چند دقیقه در چهارراهی دهمزنگ کابل بایستید تا وضعیت کودکان کارگر را بهتر درک کنید. هرچند دقیقه بعد یک بار کودکی با چهره خاکآلود از کنارتان رد میشود؛ نگاه کوتاه، امید پنهان و قدمهایی که سنگینی یک خانواده را حمل میکنند.
در میان این کودکان، ذبیحالله، کودک ۱۲ ساله در نزدیکی چهارراهیی دهمزنگ ایستاده است که حالا دستفروشی را بهتر از الفبا میشناسد. او در این سن کم نه توان کارهای شاقه را دارد و نه از فناوری چیزی میداند. تنها داراییاش یک جعبه کوچک لوازم موبایل است و صدایی که هر روز خستهتر از دیروز فریاد میزند: «پوش موبایل، گلاس، چارجر، گوشکی»
این کودک دستفروش میگوید: «از وقتی پدرم بیکار شده، من کار میکنم. خسته شدم… دلم میخواست فوتبالیست شوم، ولی حالا تنها آرزویم این است که شب نان داشته باشیم.»
همچنان رضوان، ۱۰ ساله، در مسیر کارتهسه تا کوتهسنگی روی جاده نوار میفروشد. او با صدای کودکانه و غمانگیزش میگوید: «بازی کجا کنیم؟ روز که تمام شود فقط خستهگی باقی میماند. بعضی مردم مسخره میکنند ولی ما زحمت خود را میکشیم.» او مانند بسیاری از همسنوسالانش، زندگی کودکانهای ندارد و میافزاید: «کاش در خانه میبودم، کاش مکتب میرفتم، کاش طفل میبودم، نه مرد خانه.»
این تنها واسع، ذبیحالله و رضوان نیستند که با وضعیت رقتباری در جادههای کابل یا ولایتهای دیگر کشور کار میکنند و مسوولیت تأمین نفقه خانواده را برعهده دارند. همانند آنها، صدها هزار کودک دیگر در سن کودکی، پدر خانواده هستند و بار سنگین یک خانواده را بر دوش میکشند.
صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) اعلام کرده است که در حال حاضر بیش از ۱.۶ میلیون کودک در افغانستان مشغول کارهای شاقه هستند. نهادهای داخلی مانند وزارت کار و امور اجتماعی زیر اداره طالبان اما این رقم را بیش از سه میلیون کودک عنوان کردهاند.
بر اساس گزارش سال ۲۰۲۴ یونیسف، ۲۲ درصد از کودکان افغان در «کارهای خطرناک» مشارکت دارند. در مناطق روستایی این رقم به بیش از ۲۲ درصد میرسد؛ یعنی بیش از دو برابر مناطق شهری. کودکان بین ۵ تا ۱۷ سال بیش از ۱۰ برابر میانگین جهانی از اضطراب، افسردگی و مشکلات روانی رنج میبرند.
فعالان حقوق کودک از پیامدهای کار شاقه در سنین پایین هشدار میدهند و خواستار توجه جهانیان به وضعیت معیشتی خانوادهها در افغانستان هستند.
مریم (نام مستعار)، فعال حقوق کودک و آموزگار پیشین در یکی از مکاتب دولتی در شهر کابل، به افغانستان آینده میگوید که کار، نه تنها آسیب جسمی به کودکان وارد میکند؛ بلکه حسی را به آنها منتقل میسازد که گویا بیارزشاند و فقط ابزار بقا هستند. به گفته او، این فکر کودک را از درون میکُشد. این فعال حقوق کودک، آموزش را یگانه راه نجات نسل آینده میداند و میافزاید: «کودک باسواد، حتی اگر فقیر هم باشد، راه برایش باز است؛ اما کودک کار هیچ راهی جز تکرار فقر ندارد.»
در افغانستان، کودکی تنها یک فصل زودگذر نیست؛ بلکه قربانی دایمی یک بحران پیچیده است. نسل جدید، پیش از این که فرصت نفس کشیدن داشته باشد، زیر بار مسوولیتهایی شکسته میشود که هرگز نباید بر دوش آنان گذاشته میشد. کودکانی مانند واسع، ذبیحالله و رضوان آیندگانی بودند که میتوانستند بسازند، بیاموزند و بخندند. اما امروز در جادههای کابل آنچه میسازند نان خشکی برای زندهماندن است، آنچه میآموزند بقا در میان تحقیر و توهین است و آنچه میخندند، شاید تنها خاطرهای است از روزهایی که هرگز نبودند.