افغانستان، کشوری است که در دهههای گذشته همواره میان جنگ، مهاجرت، فقر و بازسازی دستوپا زده و اکنون شهروندان آن با پدیدهای روبهرو هستند که تهدید آن شاید بلندمدتتر و خاموشتر از بمب و گلوله باشد. نسل جوان کشور را افسردگی جمعی و ناامیدی تهدید میکند. شهروندان کشور میگویند که پس از تسلط طالبان بر افغانستان، محرومیت، تبعیض، بیثباتی، فقر و سلطهگرایی به جایی رسیده است که امید نه تنها از برنامههای سیاسی و اقتصادی حذف شده؛ بلکه از زندگی عادی مردم نیز رخت بسته است.
فرشته (نام مستعار)، دختر ۲۳ ساله است که در کارتهنو کابل با خانواده شش نفریاش زندگی میکند. او، پیش از تحول سیاسی در افغانستان، دانشجوی اقتصاد در یکی از دانشگاههای خصوصی در کابل بود و اکنون چندین سال است که روزهایش را در خانه، میان کارهای خانه و نگهداری از خواهران کوچکترش سپری میکند.
او میگوید: «به گونه مطلق از زندگی، آینده و ادامه تحصیل ناامید شدهام. چگونه میتوان امید داشته باشم وقتی شبوروز سپری میشود و در زندگی ما هیچ تغییر مثبتی رخ نمیدهد و هر روز وضعیت بدتر میشود و محرومیت و ترس بیشتر. من بیهدف و بیانگیزه شدهام و حتا مدتی است که دیگر از رویا و خیالبافی در مورد آینده دست کشیدهام. اگر واضحتر بگویم، منتظرم که مرگ چه زمانی سراغم میآید.»
هرچند توجهها اغلب بر محدودیتهای دختران متمرکز است، اما پسران نیز در جامعه افغانستان بدون چشمانداز روشن به آینده، به سختی امید خود را حفظ میکنند. نبود اشتغال، اقتصاد فروپاشیده، عدم دسترسی به تحصیلات عالی با کیفیت و سرکوب آزادیهای فردی، پسران جوان را نیز در مسیر فرسایش روانی قرار داده است.
جاوید، ۲۷ ساله، باشنده ناحیه شانزدهم شهر کابل است که به دلیل بدتر شدن وضعیت اقتصادی خانوادهاش مجبور به ترک تحصیل شده است. او میگوید: «چند سال پیش فکر میکردم زندگیام تازه شروع شده. حالا هر روز با پدرم در دکان کوچکی که مشتری هم ندارد، مینشینم و فقط فکر میکنم که چرا هیچ راهی پیش رویم نیست تا از این بدبختی فرار کنم.»
جاوید میافزاید که پیش از تسلط طالبان بر کشور، برادر بزرگتر از خودش در یک نهاد بینالمللی کار میکرد و مصارف تحصیل او و سایر مصارف خانه را میپرداخت، اما اکنون نزدیک به چهار سال است که برادرش بیکار است. به گفته این جوان، اکنون او با اضطراب مزمن و سردردهای شبانه دستوپنجه نرم میکند و به گفته خودش، دیگر حتی نمیداند برای چه باید بجنگد و ادامه تحصیل را نیز راهحل برای برآمدن از چنین وضعیتی نمیداند؛ زیرا امیدی برای آینده و کار در افغانستان ندارد.
روانشناسان میگویند که روایت ناامیدی امروز نسل جوان افغانستان، زنگ خطری است برای همه آنهایی که به آینده این سرزمین فکر میکنند. آنان هشدار میدهند که اگر امروز به وضعیت روانی جوانان افغان توجه نشود، افغانستان در آینده نهچندان دور با نسلی روبهرو خواهد بود که نهتنها خود؛ بلکه نسلهای بعدی را نیز از درون تهی خواهد ساخت.
منیر فرامرزی، روانشناس بالینی و دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی در یکی از دانشگاههای ایتالیا میگوید: «از دست رفتن امید، یک روند است، اما بازسازی آن بسیار پیچیدهتر و زمانبر است. اگر فرد برای شش ماه در محیطی پر از فشار، محرومیت و نامید قرار بگیرد، آثار روانی آن میتواند تا چند سال بعدی در ذهنش باقی بماند. بازیابی امید در شرایط عادی دستکم دو تا سه سال زمان میبرد، آنهم به شرطی که فرد در محیط امن، حمایتگر و دارای فرصت رشد قرار بگیرد؛ چیزی که در افغانستان فعلاً وجود ندارد.» او تأکید میکند که نادیدهگرفتن این بحران روانی، افغانستان را به سمت یک جامعه «افسرده و بیواکنش» سوق میدهد. جامعهای که به باور فرامرزی، در آن خشم، بیاعتمادی و ناتوانی در برنامهریزی برای آینده، به هنجار تبدیل خواهد شد.
این روان شناس میافزاید که امروز چالش اصلی افغانستان فقط فقر یا ناامنی نیست؛ بلکه فروپاشی روانی یک نسل است. نسلی که دیگر انگیزهای برای ایستادن، درس خواندن، کار کردن و حتا رویا داشتن ندارد.
از سویهم، روانشناسان تأکید دارند که ناامیدی مزمن، یکی از ریشههای اصلی بروز افسردگی گسترده، کاهش عملکرد ذهنی و بیارادگی اجتماعی است. داکتر نگینه امینی، روانشناس میگوید که ناامیدی مزمن، ذهن و روح فرد را درگیر میکند و به مرور زمان او را به شدت افسرده میسازد که حتا در برخی از موارد به خودکشی فکر کند. او میافزاید، وقتی فرد برای مدت طولانی با فشارهای روانی مانند تبعیض، محرومیت، سرکوب و نبود چشمانداز مواجه شود، قدرت درونیاش برای مقاومت در برابر مشکلات زندگی و ادامه زندگی از بین میرود.
خانم امینی بیشتر توضیح میدهد: «این طور نیست که فرد یکشبه افسرده شود، این روند تدریجی است. امید مثل چراغی است که با هر شکست، هر خبر بد، هر محرومیت خاموشتر میشود و روزی میرسد که تاریکی کامل جای آن را میگیرد.»
این درحالی است که سازمان جهانی صحت نیز در سال گذشته میلادی با نشر گزارشی وضعیت سلامت روانی در افغانستان را رو به وخامت عنوان کرده است. بر اساس آمار ارایهشده از سوی این سازمان، نزدیک به ۵۰ درصد از جمعیت افغانستان با انواع مختلف اختلالات روانی از اضطراب و افسردگی گرفته تا ترومای ناشی از جنگ، فقر، مهاجرت و سرکوب اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند.
در عین حال، بر اساس گزارش جهانی خوشبختی، افغانستان برای پنجمین سال پیاپی از سال ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۵، غمگینترین کشور جهان شناخته شده است. این گزارش با همکاری سازمان ملل متحد، موسسه گالوپ و دانشگاه آکسفورد تهیه شده و شاخصهایی چون امید به زندگی، آزادیهای فردی، حمایت اجتماعی و سلامت روانی در آن مورد ارزیابی قرار گرفته است و افغانستان در بیشتر این شاخصها امتیاز کمتر از بقیه کشورها گرفته است.
نسل جوان افغانستان که زمانی چشم به افق داشت، امروز در سیاهی بیانگیزگی و ناامیدی فرو رفته است. دخترانی که به اجبار از ادامه آموزش بازماندهاند، پسرانی که بیکار و بیهدف روزگار را میگذرانند و کودکانی که از شدت فشارهای روانی حتی خنده را فراموش کردهاند. یکی از عوامل که دختران جوان را ناامید کرده محرومیت از آموزش و کار است و این محرومیت فراتر از یک مانع اجتماعی است. این حذف سیستماتیک، حمله مستقیم به روان و هویت نسل جوان دختران است. آنان به جای رشد ذهنی، در زندان خاموش خانهها بهسر میبرند.