از زمانی که طالبان دوباره به قدرت بازگشته‌اند، زندگی زنان افغان به ‌گونه‌ای بنیادین دگرگون شده است. محدودیت‌های شدید بر آموزش، کار و حضور اجتماعی، هزاران زن تحصیل‌کرده و شایسته را از عرصه‌های مختلف جامعه کنار زده است. زنان امروز نه ‌تنها از حق آموزش و پیشرفت محروم‌اند؛ بلکه از ابتدایی‌ترین حق انسانی یعنی کار و مشارکت معنادار در جامعه نیز بی‌بهره شده‌اند. این شرایط آینده‌ی فردی و جمعی این قشر را به چالش کشیده و بسیاری از آرزوها و برنامه‌های زندگی‌شان را به بُن‌بست رسانده است.

من، سیما حیدری، ۲۹ سال دارم و دارنده‌ی مدرک لیسانس در رشته‌ی اقتصاد از دانشگاه بلخ می‌باشم. علاقه‌ام به رشته‌ی اقتصاد در سال‌های نوجوانی شکل گرفت. همواره باور داشتم که دانش اقتصاد می‌تواند چراغی باشد برای درک بهتر از وضعیت جامعه و نقش موثری در بهبود وضعیت اقتصادی خانواده‌ها و کشور داشته باشد. به همین دلیل با انگیزه‌ای فراوان در دانشگاه بلخ به تحصیل پرداختم و با کوشش‌های شبانه‌روزی توانستم در سال‌های دانش‌جویی از جمله دانش‌جویان موفق رشته‌ی خود باشم.

پس از فراغت از دانشگاه، آرزوی بزرگم این بود که دانش و توانایی‌های خود را در محیط کاری به متمرکز بسازم و بتوانم هم برای آینده‌ی شخصی‌ خودم و هم برای جامعه‌ام موثر باشم. خوش‌بختانه مدت کوتاهی پس از فراغت، در یکی از نهادهای خصوصی معتبر در شهر مزارشریف به ‌عنوان مدیر حسابداری پذیرفته شدم. این فرصت برای من یک آغاز امیدبخش بود؛ زیرا در محیطی وظیفه اجرا می‌کردم که شفافیت مالی، نظم اداری و اصول حسابداری مُدرن ارزشمند شمرده می‌شد. کار به ‌عنوان مدیر حسابداری، تجربه‌ای مهم برایم بود؛ چرا که نه ‌تنها توانستم دانش تیوریک خود را در عمل به کار ببرم؛ بلکه اعتمادبه‌نفس، مهارت‌های مدیریتی و توانایی تصمیم‌گیری درست در شرایط دشوار را نیز در خود پرورش دادم.

من با همه‌ی توان برای موفقیت در آن وظیفه تلاش می‌کردم. هر روز با امید تازه‌ای به محل کار می‌رفتم و باور داشتم که آینده‌ای روشن در انتظارم است. همیشه در ذهنم نقشه‌هایی برای پیشرفت کاری و رسیدن به مدارج بالاتر می‌کشیدم. آرزو داشتم در آینده بتوانم در موقعیت‌های بزرگ‌تر اقتصادی کار کنم و حتی برای رشد و توسعه‌ی نظام مالی کشور سهم کوچک، اما معنادار داشته باشم. این آرزوها به من نیرو می‌داد تا بیشتر بیاموزم و هر روز حرفه‌ای‌تر شوم، اما با تغییرات سیاسی در کشور و رسیدن دوباره‌ی طالبان به قدرت سیاسی، همه‌ی این رویاها در یک لحظه نقش بر آب شدند.

نهاد خصوصی که من در آن مشغول کار بودم، به ‌دلیل فشارهای اقتصادی، قطع پروژه‌های نهادهای بین‌المللی و محدودیت‌های طالبان، مجبور به توقف فعالیت شد. بسته‌شدن آن دفتر برای من و ده‌ها کارمند دیگری به معنای بیکاری و از دست‌دادن یک امید بزرگ بود. برای من، این نه ‌تنها از دست‌دادن یک شغل؛ بلکه از دست‌دادن بخشی از هویت و آینده‌ام بود.

پس از آن، روزهای دشوار و پرچالشی آغاز شد. من بارها و بارها تلاش کردم تا کار تازه‌ای بیابم. به دفاتر مختلف خصوصی و نیمه‌خصوصی مراجعه کردم، رزومه فرستادم و حتی حاضر بودم با حقوق کم‌تر نیز کار کنم تا فقط بتوانم دوباره در مسیر شغلی خود قرار بگیرم. اما هر بار با پاسخ منفی روبه‌رو می‌شدم. دلیل اصلی این ناکامی‌ها، محدودیت‌های تازه‌ای بود که طالبان برای زنان وضع کرده بودند. این گروه با سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی خود، زنان را از حق کار و مشارکت در اجتماع محروم ساخته است.

نهادهای دولتی و خصوصی که روزگاری زنان را به ‌عنوان نیروی فعال و موثر به رسمیت می‌شناختند، دیگر اجازه نداشتند زنان را در صفوف کاری خود بپذیرند. شرایط به گونه‌ای شد که حتی در جایی که توانایی و نیاز وجود داشت، استخدام زنان غیرممکن شد. این وضعیت برای من و هزاران زن دیگری نه ‌تنها به معنای بیکاری؛ بلکه به معنای حذف کامل از چرخه‌ی اجتماعی و اقتصادی بود.

برای من که سال‌ها زحمت کشیده‌ام، تحصیل کردم و تجربه اندوخته‌ام، چنین شرایطی ضربه‌ی روحی و روانی نیز به ‌همراه داشت. هر باری که می‌دیدم مردان هم‌دوره‌‌ام در دانشگاه در دفاتر مختلف مشغول‌ کارند و رشد می‌کنند، به یاد می‌آوردم که من نیز توانایی همانند آن‌ها را دارم، اما تنها به ‌خاطر زن بودن از این حق محروم شده‌ام. این حس، تلخ‌ترین تجربه‌ی زندگی من است.

بیکاری و محرومیت از کار تنها پیامد اقتصادی ندارد؛ بلکه روح و روان فرد را نیز دچار فرسایش می‌کند. من به ‌تدریج با احساس بی‌هودگی، ناامیدی و نگرانی برای آینده دست‌وپنجه نرم کردم. با این ‌حال، همیشه تلاش کردم روحیه‌ام را حفظ کنم و با مطالعه، آموزش‌های آنلاین و یادگیری مهارت‌های جدید، خود را مشغول نگه دارم؛ زیرا باور دارم روزی شرایط تغییر خواهد کرد و زنان دوباره فرصت خواهند یافت تا در جامعه سهم بگیرند.

تجربه‌ی من بازتابی است از سرنوشت هزاران زن افغان که با سیاست‌های تبعیض‌آمیز طالبان، از حق کار و زندگی حرفه‌ای محروم شده‌اند. این وضعیت نشان می‌دهد که حذف زنان از عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی تنها به زیان آن‌ها نیست؛ بلکه ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بر پیکر کل جامعه و آینده‌ی کشور است. افغانستان بدون حضور زنان، نیمه‌ای از توان خود را از دست می‌دهد و این واقعیتی است که هیچ سیاستی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد.