در هفته‌ها و ماه‌های گذشته، موج گسترده‌ای از اخراج، سرکوب و رفتارهای تبعیض‌آمیز با مهاجران افغان در ایران، بار دیگر زخم‌های کهنه‌ی تبعیض و نژادپرستی در ساختار حکومتی و اجتماعی ایران را نمایان ساخت. اما آنچه که این بار بیش از هر چیز شوک‌آور بود، سکوت عجیب و معنادار چهره‌های سرشناس، نخبگان فکری، هنری و به‌ویژه فعالان حقوق بشر و زنان ایرانی بود؛ از جمله کسانی که سال‌ها با شعار دفاع از کرامت انسانی، آزادی، حقوق زنان و مبارزه با تبعیض جهانی شناخته شده‌اند.

در میان این سکوت سنگین، نام‌هایی چون مسیح علی‌نژاد، شیرین عبادی، نازنین بنیادی، و دیگر چهره‌های فعال در حوزه‌ی حقوق زنان و حقوق بشر، عملاً در قبال وضعیت اسفبار زنان و کودکان افغان در ایران غایب‌اند. این همان سکوتی است که مشروعیت ادعاهای حقوق‌بشری آن‌ها را زیر سؤال می‌برد. چگونه ممکن است فعالانی که در صحنه‌های بین‌المللی با قدرت علیه تبعیض جنسیتی و سرکوب در ایران فریاد می‌زنند، در برابر بازداشت، تحقیر و اخراج سیستماتیک هزاران خانواده مهاجر افغان آن هم درست کنار مرزهای وطن‌شان هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند؟

سکوت نخبگان ایرانی در برابر رنج افغان‌ها، نشانگر یک دوگانه‌ی نگران‌کننده است: «انسان‌گرایی گزینشی». در این نگاه، درد فقط زمانی دیده می‌شود که با هویت ملی یا منافع رسانه‌ای همخوانی داشته باشد. رنج مهاجران افغان در ایران، قربانی یک بی‌تفاوتی سیستماتیک و نژادپرستانه شده که نه تنها در حاکمیت جمهوری اسلامی، بلکه در فضای نخبگانی اپوزیسیون و جامعه مدنی نیز ریشه دوانده است.

در اردوگاه‌های مهاجران، کودکانی زندگی می‌کنند که هرگز فرصت آموزش ندیده‌اند، زنانی که از ترس اخراج یا بازداشت از خانه بیرون نمی‌آیند، مردانی که بدون مدرک، بدون حق کار و بدون کرامت انسانی در کارخانه‌ها استثمار می‌شوند و اکنون باید کشور را ترک کنند یا زندانی شوند. این‌ها اگر ایرانی بودند، شاید هزاران پیام همدلی در فضای مجازی منتشر می‌شد؛ اما چون افغان‌اند، سکوت سردی بر فضای مدنی ایران و خارج از کشور حاکم است.

اپوزیسیون ایرانی در خارج، سال‌هاست که ادعای مبارزه برای آزادی و حقوق برابر دارد، اما بسیاری از آن‌ها در مواجهه با درد و ستم علیه مردم افغانستان یا سکوت کرده‌اند یا حتی آن را توجیه کرده‌اند. هیچ بیانیه محکمی از سوی چهره‌های برجسته صادر نشده، هیچ نشست ویژه‌ای برای مهاجران افغان برگزار نشده و مهم‌تر از همه، هیچ تلاشی برای همبستگی فراملی و فراتر از مرزها دیده نمی‌شود.

کسانی که امروز از تریبون‌های جهانی با صدای بلند از «آزادی» سخن می‌گویند، اگر در برابر ظلمی چنین آشکار علیه مهاجران ساکت‌اند، در واقع تنها مدافع آزادی خود و قشر خاصی از مردم‌اند. مبارزه برای حقوق بشر، ملیت و مرز نمی‌شناسد؛ اما نخبگان ایرانی در عمل نشان داده‌اند که ارزش «انسان افغان» هنوز در نظام فکری بسیاری از آن‌ها به رسمیت شناخته نشده است.

سکوت امروز نخبگان و فعالان ایرانی، آزمونی است برای صداقت ادعاهایشان. مبارزه با تبعیض و نژادپرستی تنها زمانی اعتبار دارد که همه انسان‌ها  فارغ از ملیت و زبان در دایره دفاع قرار گیرند. وضعیت مهاجران افغان در ایران، فاجعه‌ای انسانی‌ست که وجدان جامعه مدنی ایران باید فوراً به آن پاسخ دهد. تاریخ سکوت‌ها را فراموش نمی‌کند، همان‌طور که فریادهای صادقانه را ثبت می‌کند.

آیا هنوز هم سکوت پاسخ است؟ یا زمان آن فرارسیده که فعالان مدعی عدالت، در کنار مهاجران افغان نیز بایستند و ثابت کنند که واژه‌هایشان تهی از معنا نیست.