کار ساده‌ای نیست دار و ندار خود را در جایی ترک کنید و با دستان خالی به سرزمینی برگردید که سال‌ها پیش از آن رخت بربسته باشید. من یکی از شهروندان افغانستان هستم که مدت سیزده سال با چهار عضو خانواده‌ام در ایران زندگی کرده‌ام. ورود من به ایران با امید دستیابی به زندگی بهتر، فراهم‌سازی زمینه‌ی تحصیل و تأمین معیشت خانواده‌ام بود. در آن روزها، همچون بسیاری دیگر از هم‌وطنانم، ایران را مقصدی می‌دانستم که شاید بتواند برای خانواده‌ام شرایط بهتر و امنیت لازم را فراهم کند.

در جریان سیزده سال اقامت در ایران، با وجود همه دشواری‌های غربت، محدودیت‌ها و تبعیض‌هایی که همواره متوجه مهاجران افغان بود، همواره کوشیدم مسیر زندگی‌ام را به گونه‌ای مسوولانه و سازنده دنبال کنم. شغل اصلی من کارگری در حوزه‌ی ساختمان‌سازی بود؛ حرفه‌ای سخت، طاقت‌فرسا و نیازمند تلاش مستمر جسمی که با وجود همه دشواری‌های آن، تنها گزینه‌ی ممکن برای تأمین حداقل‌های معیشت و برداشتن گام‌هایی، هرچند محدود، در مسیر ساخت آینده‌ای بهتر برای خود و خانواده‌ام به شمار می‌آمد.

با وجود کار روزانه و مشقت‌بار، هیچ‌گاه از تحصیل دست برنداشتم و معتقد بودم آموزش می‌تواند کلید رهایی از فقر، جهل و ناتوانی باشد. من در محیط‌هایی درس خواندم که با تبعیض نژادی و بی‌اعتنایی اجتماعی روبه‌رو بودم، اما عزمم برای یادگیری هرگز ضعیف نشد. من برای آینده‌ای روشن‌تر، هم برای خود و هم برای فرزندانم، تلاش کردم تا هم در حیطه‌ی کار و هم در مسیر تحصیل، ثابت‌قدم باقی بمانم.

در شرایطی که تصور می‌کردم زندگی‌ام به ‌تدریج به ثبات نزدیک‌تر می‌شود و زحمات سال‌های مهاجرت به ثمر می‌رسد، ناگهان با صدور برگه‌ی خروج اجباری از سوی مقامات دولت ایران، همه چیز فروریخت. به من و خانواده‌ام ابلاغ کردند که باید این کشور را ترک کنیم، بدون آن‌که فرصت اعتراض یا درخواست قانونی برای تمدید اقامت یا مهلت کافی جهت سامان‌دهی اموال و وضعیت زندگی برای ما داده شود. این تصمیم نه ‌تنها برای ما از نظر عاطفی ضربه‌ای عمیق بود؛ بلکه از لحاظ اقتصادی و روانی نیز عواقب سنگینی بر جای گذاشت.

در مسیر خروج، ما با واقعیتی تلخ و دردناک مواجه شدیم؛ اخاذی و سوءاستفاده‌ی نظام‌مند از مهاجران افغان. این سوءاستفاده از ایست‌های بازرسی گرفته تا اردوگاه‌ها و نهادهای شهری جریان داشت. مأموران به بهانه‌های مختلف از ما پول می‌گرفتند تا اجازه‌ی عبور دهند یا مدارک لازم را صادر کنند. این برخورد نه ‌تنها غیرقانونی؛ بلکه تحقیرآمیز و برخلاف کرامت انسانی بود. احساس می‌کردیم در لحظه‌ای که باید مورد حمایت قرار بگیریم، بیشتر از همیشه مورد ظلم قرار گرفتیم.

یکی از زیان‌های مالی که متحمل شدم، مبلغ بیش از ۲۰۰ میلیون تومان بود که به عنوان پول پیش‌پرداخت برای صاحب‌خانه‌ی ایرانی‌ام داده بودم و با اخراج ناگهانی، ناچار به ترک منزل شدیم. با وجود مراجعه‌ی مکرر برای بازپس‌گیری این مبلغ، صاحب‌خانه حاضر به پرداخت آن نشد. در اصل، این پول حاصل تلاش، سخت‌کوشی و پس‌اندازم بود که در یک لحظه از بین رفت و باعث شد احساس کنم نه ‌تنها خانه‌ام؛ بلکه دار و ندارم و نتیجه‌ی زحماتم را از من گرفته‌اند.

در کنار این زیان مالی، وسایل خانه‌ام نیز در ایران باقی ماند. از یخچال و تلویزیون گرفته تا فرش، رخت‌خواب و سایر لوازم اساسی، همه چیز در خانه‌ی اجاره‌ای باقی ماند و من و خانواده‌ام با دستان خالی به افغانستان برگشتیم. همچنان یک موتر شخصی که برای انجام امور کاری و روزمره خریده بودم، به ‌دلیل نداشتن زمان و امکان قانونی، نتوانستم بفروشم یا منتقل کنم.

مسوولان مرزی وعده دادند که در آینده امکان انتقال اموال وجود خواهد داشت، اما تا به امروز هیچ اقدام عملی صورت نگرفته است و ما همچنان در وضعیت بلاتکلیف به ‌سر می‌بریم. این بلاتکلیفی و نادیده‌گرفتن حقوق ما، علاوه بر زیان اقتصادی، فشار روانی شدیدی را نیز به ما تحمیل کرده است.

اکنون که به افغانستان بازگشته‌ایم، وضعیت ما بهتر نشده است. با چالش‌های شدید اقتصادی، بیکاری گسترده، نبود حمایت اجتماعی و نداشتن منابع مالی روبه‌رو هستیم. بسیاری از جوانان بازگشته، از نبود فرصت کاری و آینده‌ی روشن ناامید شده‌اند. فکر می‌کنم در چنین شرایطی، بخشی از مهاجران برگشته ممکن است دوباره مسیر مهاجرت غیرقانونی را در پیش بگیرند و تنها نتیجه‌ی این اقدام، افزایش خطرات جانی، قانونی و روانی برای قشر جوان کشور است.

من به ‌عنوان فردی که مهارت کاری دارم و سال‌ها تجربه‌ی کاری در شرایط سخت را پشت سر گذاشته‌ام، خواهان آن هستم که این ظرفیت‌ها در بازسازی افغانستان به ‌کار گرفته شوند. دولت، نهادهای بین‌المللی و سازمان‌های داخلی باید به ‌طور جدی در راستای آموزش فنی، ایجاد فرصت‌های شغلی پایدار و برنامه‌ریزی برای جذب نیروهای متخصص تلاش کنند.

افغانستان برای ساختن آینده‌اش، به نیروی انسانی خود نیاز دارد؛ به ‌ویژه آن‌هایی که با زحمت و تجربه از مسیر مهاجرت برگشته‌اند. ما مهاجران هرگز به دنبال بهره‌کشی یا سوءاستفاده از کشورهای میزبان نبودیم؛ بلکه خواست ما تنها یک زندگی انسانی، آرامش، کار و امنیت بود. وقتی به افغانستان بازگشتم، انتظار داشتم صدای ما شنیده شود و در سایه‌ی بی‌تفاوتی رها نشویم. فکر می‌کردم این‌جا نهادهای مسوول برای انتقال اموال باقی‌مانده‌ی ما از ایران، جبران خسارات مالی و فراهم‌سازی شرایط شرافتمندانه‌ی زندگی اقدامات عملی و صادقانه انجام خواهند داد.

حالا که حدود ده روز از برگشتم به افغانستان گذشته و با توجه به شرایط حاکم در کشور، دشوار به نظر می‌رسد که این اتفاق بیفتد. حالا من و خانواده‌ام در کابل هستیم و فکر و هوش ما در ایران؛ جایی که سیزده سال از عمر خود را هدر دادیم و سرانجام با اخراج روبه‌رو شدیم.