زهرا حسینی، زن ۳۶ ساله و باشندهی اصلی شهر هرات افغانستان است که با دو فرزند خردسال و همسر ایرانیاش در کشور سیرالیون، واقع در غرب افریقا، زندگی میکند. او و خانوادهاش در حالی با فقر اقتصادی و محرومیت از خدمات رفاهی دستوپنجه نرم میکنند که هیچگونه حمایتی از سوی نهادهای بینالمللی یا کشور میزبان برای نجات از این بحران دریافت نکردهاند. این خانواده بیش از پنج سال را در وضعیت بیخانمانی، بیهویتی و بلاتکلیفی مداوم، در منطقهای محروم از امکانات اولیه، سپری کردهاند و صدای عدالتخواهی آنها در میان انبوهی از بحرانهای انسانی، بیپاسخ مانده است.
با وجود ثبتنام در کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، تنها مدرک شناسایی رسمی اعضای این خانواده، یک کارت پناهندگی است. به جز این مدرک، هیچگونه حمایت مادی، خدماتی یا حتی چشمانداز انتقال به کشورهای امنتر و توسعهیافتهتر برای آغاز دوبارهی زندگی برای آنها فراهم نشده است.
زهرا حسینی در گفتوگو با «افغانستان آینده» میگوید: «اینجا هیچ چیزی نداریم. نه کمک، نه امنیت و نه امید برای ادامهی زندگی برای ما باقی مانده. فقط یک کارت پناهندگی داریم که هیچ فایدهای برای ما ندارد. فرزندانم در فقر بزرگ میشوند، خودم همیشه نگرانم و شبها با ترس میخوابیم. زنها و کودکان اینجا در امان نیستند. از آزار و اذیت گرفته تا بیماری و گرسنگی، هر روز یک کابوس جدید را پشت سر میگذاریم. هیچ کشوری، هیچ نهادی ما را کمک نمیکند.»
خانم حسینی پیشتر به عنوان کارمند یک سازمان غیردولتی در شهر هرات افغانستان مشغول به کار بود، اما سرنوشت پای او را نخست به ایران، سپس به ترکیه و بعد از آن به افریقا کشاند. این زن افغان به دلیل ناامنی و تهدیداتی که از سوی طالبان جانش را تهدید میکرد، مجبور شد افغانستان را ترک کرده و به ایران برود؛ جایی که ازدواج کرد و اکنون صاحب دو فرزند است.
زهرا دربارهی علت خروج از افغانستان میگوید: «در سال ۲۰۱۶، وقتی دیگر نتوانستم از خانه با خیال راحت بیرون بروم و تهدیدها به طور جدی جانم را هدف گرفته بود، ناچار شدم افغانستان را ترک کنم. هیچ راهی جز فرار برایم نمانده بود و به تنهایی به ایران مهاجرت کردم.»
در سال ۲۰۱۷، زهرا در ایران با یک مهندس ایرانی ازدواج کرد؛ فردی تحصیلکرده و با سابقهی حرفهای در حوزهی ساختوساز که به دلیل دیدگاهها و فعالیتهای سیاسیاش علیه حکومت جمهوری اسلامی ایران، از سوی نهادهای امنیتی تحت فشار قرار داشت. همسر زهرا پیش از ازدواج به دلیل شرکت در تجمعات و ابراز مخالفتهای علنی، چندینبار از سوی دولت ایران تهدید به مرگ شده بود. پس از آغاز زندگی مشترک با زهرا، این فشارها نهتنها کاهش نیافت بلکه تشدید شد و سایهی ترس و ناامنی بیش از پیش بر زندگی روزمرهی آنها حاکم گشت.
زهرا توضیح میدهد: «شوهرم هر روز نگران بود. میدانست که زیر نظر است. احتمال بازداشت، ممنوعالخروج شدن یا حتی ناپدید شدنش هر لحظه وجود داشت. ما نمیتوانستیم یک روز را با آرامش زندگی کنیم.»
در نهایت، به دلیل تشدید تهدیدات، این زوج در سال ۲۰۲۱ ناچار شدند ایران را نیز ترک کنند و به عنوان نخستین گام، به ترکیه مهاجرت کنند؛ زیرا ایرانیها برای ورود به این کشور نیاز به ویزا ندارند. در آن زمان، دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل در ترکیه نهتنها خدمات پناهندگی ارایه نمیداد بلکه سیاست بازداشت و اخراج مهاجران را نیز در پیش گرفته بود. این شرایط، زهرا و همسرش را واداشت برای جستوجوی راهی دیگری برای یافتن امنیت و ثبات، ترکیه را ترک کنند: «تنها دو ماه در ترکیه ماندیم. هر روز در ترس بودیم. میدانستیم هر لحظه ممکن است ما را بازداشت و اخراج کنند.»
زهرا و شوهرش ناچار شدند به دنبال مسیرهای قانونی و کمخطر برای خروج از ترکیه باشند؛ مسیری که جان دو کودک خردسال و آیندهی خانواده را در معرض خطر نیندازد. یونان، مسیری بود که بسیاری از پناهجویان برای رسیدن به اروپا انتخاب میکردند، اما برای زهرا و خانوادهاش انتخاب مناسبی نبود: «راه دریای یونان را انتخاب نکردیم. دو فرزند کوچک داشتیم. نمیخواستیم در دریا غرق شوند. به دنبال راه قانونی بودیم. همهی سفارتها بسته بودند، فقط سفارت سیرالیون باز بود. شرایط ویزایش هم آسان بود. خیلی سریع ویزا دادند. ما حتی نمیدانستیم سیرالیون کجاست. فقط میخواستیم از شرایط آن زمان فرار کنیم.»
ورود به سیرالیون برای زهرا و خانوادهاش، سرآغاز تجربه ای دشوار و طاقتفرسا بود؛ وضعیتی که به گفتهی خودش، به «زندانی بیدیوار» شباهت دارد: «این کشور فقیر، فاقد زیرساختهای پایه و بدون هرگونه خدمات یا برنامهی حمایتی برای پناهندگان است. ممکن است از آسیا، به ویژه افغانستان، در این کشور مهاجران دیگری هم باشند، اما من هیچگاه مهاجر آسیایی، به ویژه افغانها، را در اینجا ندیدهام. اینجا فقط ما هستیم. در جنگل زندگی میکنیم. هیچ کاری پیدا نمیشود. اینجا حتی مردم بومی هم در فقر شدید هستند. ولی با وجود فقری که دارند، بعضی وقتها با دل مهربانشان به ما کمک میکنند. گاهی برایمان غذا میآورند؛ چون وضعیت ما از خودشان هم بدتر است.»
پس از حدود دو سال زندگی در سیرالیون و درحالی که کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در این کشور فعالیت مؤثری نداشت و هیچگونه حمایت رسمی برای پناهندگان ارایه نمیکرد، این خانواده تصمیم گرفت به کشور همسایه، لیبریا، مهاجرت کند؛ با این امید که شاید در آنجا دفتر سازمان ملل یا دولت محلی گامی در جهت حمایت از وضعیت اضطراری آنها بردارد.
در لیبریا، آنها موفق شدند در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ثبتنام کنند و کارت رسمی پناهندگی دریافت نمایند؛ اما این کارت تنها مدرک و یگانه اقدامی بود که آنجام شد و هیچگونه حمایت مالی، خدماتی یا حتی بستهی غذایی اولیهای به آنها ارایه نشد: «فقط یک کارت دادند. گفتند شما پناهنده هستید، ولی حمایت نداریم؛ چون کشور خودمان فقیر است. حتی یک بسته غذایی هم ندادند. ما به فهرست انتقال سازمان ملل قرار نگرفتیم.»
این خانواده به مدت سه سال در کشور لیبریا، در قارهی افریقا، زندگی کردهاند؛ آنهم در شرایط بسیار دشوار و در معرض گرمای طاقتفرسا، بیماریهای گرمسیری، خطر سرقت، تجاوز جنسی و فقر گسترده. در تمام این مدت، هیچ نهاد بینالمللی، به شمول سازمان ملل متحد، به زهرا و خانوادهاش کمک نکرده است. زهرا در اینباره میگوید: «ما از ترس مردیم. شبها نمیخوابیدیم. جان فرزندان ما در خطر بود. نمیدانستیم فردا چه خواهد شد؛ چون تنها و بیپناه بودیم.»
پس از گذشت سه سال و بدون آنکه حتی یک گام از سوی نهادهای مسوول برای جابه جایی یا حمایت از این خانواده برداشته شود، زهرا و همسرش تصمیم به بازگشت دوباره به سیرالیون گرفتند. به گفتهی زهرا، تنها دلیل این تصمیم، پایینتر بودن هزینههای زندگی نسبت به لیبریا بود.
اکنون چند ماهی است که این خانواده بار دیگر به سیرالیون بازگشته و در شرایط دشوار و ناپایدار زندگی میکنند. زهرا، همسر و دو فرزندش در منطقهای فاقد هرگونه فرصت شغلی، بدون حمایت رسمی و در وضعیت کامل بلاتکلیفی، روز و شب خود را سپری میکنند. آنها با ناامنی غذایی مداوم، دسترسی محدود به آب آشامیدنی و بهداشت، بیماریهای گرمسیری و گرمای طاقتفرسای استوایی دستوپنجه نرم میکنند. وضعیت معیشتی این خانواده نهتنها رو به بهبود نیست، بلکه به دلیل نبود هرگونه چشمانداز حمایتی، با گذشت هر روز وخیمتر نیز میشود.
با این وجود، زهرا و همسرش از سازمان ملل متحد و نهادهای بینالمللی مدافع حقوق مهاجران میخواهند که وضعیت پناهندگان فراموششده در مناطق محروم و دورافتاده، به ویژه خانوادههایی چون آنها را که در شرایط حاد انسانی به سر میبرند، در اولویت توجه قرار دهند. زهرا و همسرش خواهان اقدام عملی، حمایت واقعی و پایان یافتن بلاتکلیفی و بیسرنوشتی خود هستند.
زهرا با صدای خسته و دل ناامید میگوید: «ما نمیخواهیم امتیاز ویژه بگیریم. فقط یک کشوری باشد که بگوید بیایید، زندگی کنید. ما میخواهیم کار کنیم، درس بخوانیم، آرامش داشته باشیم. ما فقط یک فرصت میخواهیم برای زندگی؛ نه بیشتر از آن.»
سیرالیون کشوری است در غرب افریقا با جمعیتی حدود ۸ میلیون نفر. این کشور یکی از پایینترین شاخصهای توسعه انسانی در جهان را به خود اختصاص داده است. زبان رسمی شهروندان این کشور انگلیسی است، هرچند بیشتر مردم بومی به زبانهای محلی «کرو» و «منده» سخن میگویند. بر اساس گزارشها، گروهی از مهاجران آسیایی، به ویژه لبنانیها، هندیها و در دهههای اخیر چینیها، در این کشور حضور دارند که شمار آنها بسیار اندک است. اغلب این مهاجران یا در مسیر عبور به کشورهای دیگر به گونهی موقت وارد این کشور شدهاند یا به دلایل خاص کاری در اینجا زندگی میکنند. زندگی یک خانوادهی پناهجو از افغانستان و ایران در چنین محیطی، پدیدهای کمسابقه است.