افغانستان که سالها درگیر جنگ، فساد و ناامنی بود، پس از سقوط نظام جمهوری در سال ۲۰۲۱ و بازگشت طالبان، وارد مرحلهای از رکود اقتصادی فراگیر شد. ساختارهای اقتصادی فروریختند، بازار کار محدود شد و آینده میلیونها جوان به سایهی مبهم و تاریک بدل گردید. نسلی که با امید درس خوانده و تحصیل کرده بود، حالا به این نتیجه رسیده که تحصیل تضمینکنندهی آینده نیست. در چنین شرایطی، موج مهاجرت جوانان شدت گرفته؛ سفرهای کاری به کشورهای همسایه افزایش یافته و چشمانداز فرار نیروی کار بیش از هر زمان دیگری نگرانکننده شده است. مهاجرت این جوانان برای کار به بیرون از کشور، نهتنها خانوادهها را رنج میدهد؛ بلکه شکایت مقامهای طالبان را نیز برانگیخته است. تناقض اما اینجا است که طالبان درحالی که خودشان عامل رکود اقتصادی در کشور هستند، از مهاجرت جوانان شکایت میکنند.
نصیراحمد، جوان ۲۸ ساله و دانشآموخته رشته اقتصاد است که با هزاران امید دوره مکتب و دانشگاه را به پایان رسانده، اما حالا از بیکاری رنج میبرد. این جوان میگوید: «همیشه فکر میکردم تحصیلات دروازههای خوشبختی را باز میکند، ولی حالا میبینم که در این کشور هرچه بیشتر درس بخوانید، بیشتر ناامید میشوید.»
این قربانی بحران اقتصادی که از ارسال درخواست کاری به نهادهای خصوصی و ادارههای دولتی به ستوه آمده است، میافزاید: «در این چند سال به دهها اداره و نهاد درخواست کار دادهام. هیچوقت حتی یک تماس هم نگرفتند. هیچکس علاقه ندارد که بداند ما چه تواناییهایی داریم.» او از درد مشترک جوانان افغانستان سخن میگوید: «من تنها نیستم، صدها جوان مثل من هستند که با مدارک تحصیلی معتبر، بیکار در خانه نشستهاند. این بیعدالتی ما را به مرز انفجار رسانده است.»
در کنار نصیراحمد، مجتبی، جوان ۳۰ ساله، نیز با حسرت عمیق مسیر زندگیاش را مرور میکند: «وقتی صنف دوازدهم مکتب را خلاص کردم، تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدهم؛ چون فکر میکردم که تحصیلات آیندهساز است، اما حالا حس میکنم که تمام سالهایی که درس خواندم، تلف شده است.» این جوان از وجود فساد در ادارههای دولتی سخن میگوید و میافزاید: «در کشور ما به استعداد و زحمت کسی اهمیت داده نمیشود. کار و وظیفه به کسانی میرسد که یا پول دارند یا رابطه. من نه پول دارم و نه واسطه. فقط یک مدرک و امید داشتم که حالا هر دو بیارزش شدهاند.»
مجتبی که این روزها دربارهی مهاجرت فکر میکند، اضافه میکند: «هر روز، نه به خاطر آرزوهای بزرگ؛ بلکه فقط برای فرار از تحقیر، بیکاری و بیسرنوشتی به مهاجرت فکر میکنم. وقتی کشور خودت برایت جای نداشته باشد، مجبور هستی از آن دل بکنی.»
در هر گوشهای از کشور، هزاران جوان با مدرک تحصیلی در دست و دل پُر از امید در جستوجوی کار نشستهاند که نهتنها به آنها اجازه دهد زندگی شرافتمندانه داشته باشند؛ بلکه بتوانند آینده خود را بسازند. ادیب، جوان ۲۵ ساله است که سالها به امید آینده روشن در این کشور نفس کشیده. او میگوید: «وقتی هیچ کاری برای انجام دادن نباشد، وقتی تحصیل بیثمر باشد و شکم آدم گرسنه بماند، جوانان راهی جز مهاجرت ندارند. ما نه به دنبال رفاه هستیم و نه آرزوی زندگی بسیار لوکس داریم؛ تنها میخواهیم زنده بمانیم. وضعیت کشور دیگر حتی حق زنده ماندن را هم از ما گرفته است.»
این روایتها تنها نمونههایی از هزاران فریاد خاموشاند که در هیاهوی سیاست و بحران شنیده نمیشوند. کشوری که زمانی به امید جوانانش میبالید، امروز در برابر چشمان خاموش آنها آینده را به تاریکی سپرده است. اگر چارهاندیشی نشود، افغانستان به تدریج از نیروی انسانی و سرمایه فکری خود تهی خواهد شد؛ پدیدهای که پیامدهایش برای توسعه و ثبات کشور فاجعهبار خواهد بود.
با این وجود، طالبان که حالا کنترل همهجانبه ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشور را در دست دارند، از مهاجرت جوانان ابراز نگرانی میکنند. عبدالمنان عمری، سرپرست وزارت کار و امور اجتماعی طالبان هفته گذشته (۲۰ اپریل ۲۰۲۵) در نشستی در کابل از فعالیت شرکتهای سیاحتی که برای جوانان ویزای کشورهای همسایه را تهیه میکنند، به شدت انتقاد کرده است. او گفته است: «اینها از یک طرف نامشان شرکت سیاحتی است، اما از طرف دیگر قاچاقبران انساناند که لوحه سیاحتی را بر دکان خود نصب کردهاند. بروید از آنها بپرسید که به چند نفر ویزای سیاحتی دادهاند و چند نفر دوباره به کشور برگشتهاند. دیگر این که آیا وضعیت اقتصادی افغانستان به اندازهای خوب است که اینهمه جوان فقط برای یک یا دو ماه گردشگری به خارج بروند.» به گفته او، هیچ عقل سالمی این را نمیپذیرد.
این مقام بلندپایه طالبان همچنان از شرکتهای داخلی خواسته است که به دلیل بحران اقتصادی، از نیروی کار جوان سوءاستفاده نکنند و وعدههایی دربارهی فراهمسازی زمینهی اشتغال در داخل کشور مطرح کرده است.
با این حال، در نبود سیاستهای روشن و موثر برای احیای بازار کار، این وعدهها نیز در میان جوانان، بیش از آنکه امید بیافریند، تکرار تلخ سرخوردگیهای گذشته را تداعی میکند.
افغانستان پس از سقوط نظام جمهوری در سال ۱۴۰۰ خورشیدی و بازگشت طالبان به قدرت، با بحرانهای شدید اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روبهرو شد. فروریختن ساختارهای اقتصادی، توقف کمکهای بینالمللی، تحریمهای مالی و محدودیتهای گسترده سبب شد که بازار کار بهشدت کوچک شود و نرخ بیکاری به بالاترین سطح خود برسد. جوانانی که پیش از این با امید به تحصیل به عنوان راهی برای ساختن آینده بهتر نگاه میکردند، حالا با واقعیت تلخ بیکاری، فقر و بیسرنوشتی مواجه شدهاند. گسترش فقر اقتصادی و نبود فرصتهای شغلی نسل تحصیلکرده را به سمت مهاجرت سوق داده است.
موج مهاجرت جوانان، به ویژه به کشورهای همسایه مانند ایران، پاکستان و برخی از کشورهای آسیای میانه در سالهای اخیر شدت یافته است. این مهاجرتها که بیشتر با انگیزه پیدا کردن شغل و زنده ماندن صورت میگیرد، هم برای خانوادهها آسیبزا است و هم برای آینده کشور؛ زیرا افغانستان به تدریج مهمترین سرمایه انسانی خود را از دست میدهد.