با تسلط طالبان بر کشور و گسترش حاکمیت این گروه بر امور دولتی، هزاران زن و مرد در جستوجوی امنیت و آیندهی بهتر، پا به سفرهای پرخطر گذاشتند. آنهایی که از انتقامجوییهای طالبان هراس داشتند، مانند من، مجبور بودند از هر گزینهی ممکن برای ترک افغانستان استفاده کنند. من که در ماههای نخست تسلط طالبان بر کشور چندین مرتبه در برابر فرامین زنستیزانهی این گروه در زمینهی تعلیق آموزش دختران، منع کار زنان و سختگیریهایشان علیه شهروندان دست به اعتراض خیابانی زده بودم، همانند هزاران شهروند دیگر کشور، مسیر مهاجرت به ایران را برگزیدم. هرچند مسیر مهاجرت، به ویژه برای خانوادههایی که از راههای غیرقانونی به سمت ایران میرفتند، سرشار از ترس، خشونت و ناامنی بود، اما مجبور بودیم برای نجات جان خود راه مسافرت را در پیش بگیریم. آنچه از سفر به ایران در ذهنم باقی مانده، خاطرات تلخ و کابوسواری از غربت و بیپناهی است.
وقتی نظام جمهوری در افغانستان سقوط کرد، زندگی ما تاریک شد؛ زیرا آزادیهای من و خانوادهام محدودتر گردید. نبود مصونیت، سردرگمی و انتقامجوییهای طالبان از زنان معترض سبب شد تصمیم بگیرم با شوهر و دو پسر کوچکم از کشور خارج شوم. سرانجام در ماه جوزای ۱۴۰۱ خورشیدی، چند ماه پس از تعقیب معترضان زن از سوی طالبان، کابل را به مقصد تهران ترک کردیم. تصمیم آسانی نبود، اما مجبور بودیم این گزینه را انتخاب کنیم. همه داروندار خود را فروختیم، حتی موتر شخصی خود را، و برای این سفر بیش از هزار دالر مصرف کردیم و از مسیر قاچاقی وارد ایران شدیم.
راه بسیار سخت و خطرناک بود. از کوهها و دشتها گذشتیم. در همان مسیر، دو گلوله به کمرم اصابت کرد. نمیدانم از کجا شلیک شد، اما ظاهراً نیروهای مرزی ایران به منظور جلوگیری از ورود مهاجران غیرقانونی، بالای ما شلیک کرده بودند. تنها چیزی که یادم مانده، افتادنم روی زمین و فریاد فرزندانم بود. مرا به شفاخانه بردند و جراحی کردند. دردش هنوز هم در بدنم باقی مانده است. با وجود زخم و درد، مجبور شدیم سفر را ادامه بدهیم. شش روز پس از درمان، وقتی به تهران رسیدیم، خوششانس بودیم که کسی ما را بازداشت نکرد. ما در تهران به منطقه شهریار رفتیم و حدود سه سال در آنجا زندگی کردیم. شوهرم کارگر ساختمانی بود و من هم با مشکلات زیادی روبهرو بودم.
فرزندانم نمیتوانستند به مکتب بروند؛ زیرا هیچ سند قانونی اقامت در ایران نداشتیم. دلم میسوخت وقتی میدیدم دلشان برای درس خواندن پر میزند و هیچ کاری از دستم ساخته نیست. خدمات صحی هم برای ما وجود نداشت. هر چیزی که لازم داشتیم، باید پول نقد بپردازیم و آنهم به سختی تهیه میشد.
در ادامه قیودات دولت ایران علیه مهاجران افغان، نیروهای پولیس ایران شوهرم را در ماه ثور ۱۴۰۴ از پیش خانه بازداشت کردند؛ زیرا او هیچ سند اقامت قانونی با خود نداشت. مأموران دولت ایران، او را نخست به اردوگاه مهاجران و سپس به افغانستان ردمرز کردند.
من دیگر تحمل نتوانستم. با وجود این که از انتقامجوییهای طالبان هراس داشتم، حدود دو ماه پس از بازداشت شوهرم ناگزیر شدم در ششم سرطان امسال (۱۴۰۴) با فرزندانم به سفارت افغانستان در ایران بروم و برگه خروج بگیرم. من از طریق زمینی و از مسیر گذرگاه اسلامقلعه در هرات به افغانستان برگشتم. هرچند تاکنون خطر خاصی متوجه جانم نشده، اما نگران وضعیت خود هستم؛ زیرا طالبان بر کشور مسلط هستند و ممکن است هر زمانی تهدیدی از سوی آنها متوجه جانم گردد.
وقتی دوباره به افغانستان برگشتم، فکر میکردم شاید بتوانیم زندگی را از نو بسازیم. ولی در چند روزی که من در کابل هستم، میبینم که شوهرم حدود دو ماه میشود به دنبال کار است، اما وظیفه و یا کاری پیدا نتوانسته. بنابراین، زندگی سختتر از آن است که فکرش را میکردم. حالا با شوهر و فرزندانم در خانهای کوچک زندگی میکنم، هیچ منبع درآمدزا نداریم و آینده ما همچنان تاریک است.
دیگر حتا به فکر برگشت به ایران نیستم. هر آنچه از ایران به یادم مانده، زخمهای جسمی و روحی است. امیدوارم زمینه کار و امنیت در داخل افغانستان برای من و برگشتکنندگان دیگری فراهم شود. اگر کسی نان داشته باشد، هیچوقت تن به آوارگی نمیدهد. ما وطن خود را دوست داریم و نمیخواهیم کشور خود را ترک کنیم، مگر اینکه مجبور شویم. اگر وطن آرام باشد، هیچ جایی برای ما بهتر از افغانستان نیست.
پس از حاکمیت دوباره طالبان، هزاران خانواده مانند ما مجبور شدند افغانستان را ترک کنند. ایران یکی از گزینههای نزدیک برای بسیاری از مهاجران بود، اما نبود راه قانونی، نداشتن اسناد و مدارک، و فشارهای فزاینده پولیس سبب شد بیشتر آنها با دست خالی و درد فراوان برگردند. من هم یکی از صدها هزار مهاجر افغان هستم که به امید زندگی بهتر و مصونیت جانی به گونه غیرقانونی به ایران رفته بودم و مدت سه سال را در آن کشور سپری کردم، اما با چشمان پر اشک و دستان خالی به کشوری برگشتهام که بدتر از برزخ است و از مصونیت خود در افغانستان مطمین نیستم.